دل فگاری و آزردگی و غمگینی. (ناظم الاطباء). اندوهگینی. افسردگی. غمگینی. (فرهنگ فارسی معین) : یا زنده شبی کز غم او آنکه درست است از تنگدلی جامه کند لخته و پاره. خسروانی. این من از تنگدلی گفتم و از تنگدلی آن برآید که دل مرد نخواهد بزبان. فرخی. سخن ندانم گفتن همی ز تنگدلی چنین درشت سخن گشته ام به طبع و به جنگ. فرخی. چند ازین تنگدلی ای صنم تنگ دهان هر زمانی مکن ای روی نکو روی گران. فرخی. رافضیم سوی تو و تو سوی من ناصبیی نیست جای تنگدلی. ناصرخسرو. صبر کنم با جهان از آنکه همی کار نیاید نکو به تنگدلی. ناصرخسرو. تا چو شبه گیسوان فرونهلد کی رهد ای خواجه گل ز تنگدلی جلدی و مردی همی پدید کنی تنگدلی غمگنی ز بی عملی. ناصرخسرو. زرد چرایی نه جفا می کشی تنگدلی چیست در این دلخوشی ؟ نظامی. خرقۀ شیخانه شده شاخ شاخ تنگدلی مانده و عذری فراخ. نظامی. جام مینایی می، سدّ ره تنگدلی است منه ازدست که سیل غمت از جا ببرد. حافظ. رجوع به تنگدلی و دیگر ترکیبهای آن شود
دل فگاری و آزردگی و غمگینی. (ناظم الاطباء). اندوهگینی. افسردگی. غمگینی. (فرهنگ فارسی معین) : یا زنده شبی کز غم او آنکه درست است از تنگدلی جامه کند لخته و پاره. خسروانی. این من از تنگدلی گفتم و از تنگدلی آن برآید که دل مرد نخواهد بزبان. فرخی. سخن ندانم گفتن همی ز تنگدلی چنین درشت سخن گشته ام به طبع و به جنگ. فرخی. چند ازین تنگدلی ای صنم تنگ دهان هر زمانی مکن ای روی نکو روی گران. فرخی. رافضیم سوی تو و تو سوی من ناصبیی نیست جای تنگدلی. ناصرخسرو. صبر کنم با جهان از آنکه همی کار نیاید نکو به تنگدلی. ناصرخسرو. تا چو شبه گیسوان فرونهلد کی رهد ای خواجه گل ز تنگدلی جلدی و مردی همی پدید کنی تنگدلی غمگنی ز بی عملی. ناصرخسرو. زرد چرایی نه جفا می کشی تنگدلی چیست در این دلخوشی ؟ نظامی. خرقۀ شیخانه شده شاخ شاخ تنگدلی مانده و عذری فراخ. نظامی. جام مینایی می، سدّ ره تنگدلی است منه ازدست که سیل غمت از جا ببرد. حافظ. رجوع به تنگدلی و دیگر ترکیبهای آن شود
جزیره ای در سه فرسنگ ونیمی تنگۀ داردانل که امروز آن را ’بزچه اطه سی’ می نامند... یونانیان در جنگ ترویا برای اغفال خصم خود را در این جزیره مخفی کردند. (از اعلام تمدن قدیم فوستل دو کولانژ)
جزیره ای در سه فرسنگ ونیمی تنگۀ داردانل که امروز آن را ’بزچه اطه سی’ می نامند... یونانیان در جنگ ترویا برای اغفال خصم خود را در این جزیره مخفی کردند. (از اعلام تمدن قدیم فوستل دو کولانژ)
بخیل. ممسک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). که در خانه اش بروی کسی باز نشود. مقابل فراخ در: ممدوح بماندند دو سه بارخدایان زین تنگ دلان، تنگ دران، تنگ سرایان. سوزنی (از یادداشت ایضاً)
بخیل. ممسک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). که در خانه اش بروی کسی باز نشود. مقابل فراخ در: ممدوح بماندند دو سه بارخدایان زین تنگ دلان، تنگ دران، تنگ سرایان. سوزنی (از یادداشت ایضاً)
بدخو و کج خلق. (ناظم الاطباء). تنگ خوی. زودخشم. دشوارخوی: کارها تنگ گرفته ست بدوی روزۀ تنگ خوی کج فرمای. فرخی. خطا کرد پرگار غمزش همانا که رسم جفا بر من آن تنگ خو زد. خاقانی. رجوع به تنگ خویی و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
بدخو و کج خلق. (ناظم الاطباء). تنگ خوی. زودخشم. دشوارخوی: کارها تنگ گرفته ست بدوی روزۀ تنگ خوی کج فرمای. فرخی. خطا کرد پرگار غمزش همانا که رسم جفا بر من آن تنگ خو زد. خاقانی. رجوع به تنگ خویی و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
در تداول عامه، سخت کاهل. سخت عاطل و گریزنده از کار و کسب و تحصیل روزی. تنبل. بیکاره. بی تعصب. بی ننگ و عار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، توسعاً، دشنام گونه ایست که با بزرگی جثه کاهل و بیکاره است. دشنامی است بمعنی بیکاره که هیچ کار نکند و تن بکار ندهد. (یادداشت ایضاً)
در تداول عامه، سخت کاهل. سخت عاطل و گریزنده از کار و کسب و تحصیل روزی. تنبل. بیکاره. بی تعصب. بی ننگ و عار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، توسعاً، دشنام گونه ایست که با بزرگی جثه کاهل و بیکاره است. دشنامی است بمعنی بیکاره که هیچ کار نکند و تن بکار ندهد. (یادداشت ایضاً)
دکتر، شیخ احیاءالملک از چشم پزشکان معروف تهران و فرزند حاج میرزا علینقی صنیعالممالک بود که در سال 1243 خورشیدی در تهران زاده شد و پس از فراغت از تحصیل از مدرسه دارالفنون برای تکمیل تحصیلات خود به پاریس رفت و در سال 1307 هجری قمری به تهران مراجعت کرد و طبیب مخصوص ناصرالدین شاه گردید. (رجال بامداد ج 3 ص 262)
دکتر، شیخ احیاءالملک از چشم پزشکان معروف تهران و فرزند حاج میرزا علینقی صنیعالممالک بود که در سال 1243 خورشیدی در تهران زاده شد و پس از فراغت از تحصیل از مدرسه دارالفنون برای تکمیل تحصیلات خود به پاریس رفت و در سال 1307 هجری قمری به تهران مراجعت کرد و طبیب مخصوص ناصرالدین شاه گردید. (رجال بامداد ج 3 ص 262)
مرکّب از: تنگ، بار + بست، مخفف بسته، صفت بار و کالا: تنگ بست فروختن، فروختن در دکان نه در انبار که خرج برگردان و حمالی بر آن تعلق گیرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
مُرَکَّب اَز: تنگ، بار + بست، مخفف ِ بسته، صفت بار و کالا: تنگ بست فروختن، فروختن در دکان نه در انبار که خرج برگردان و حمالی بر آن تعلق گیرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود